Tuesday, December 27, 2011

روز شنبه ۲۴ دسامبر، سقط کردم. وقتی‌ سقط کردم بعد از درد شدید یک تیشو از من  دفع شد. حدود ۲-۳ سانتیمتر بود. فقط یک کیسه خالی‌ بود.  از شنبه تا حالا فقط خون روزی داشتم مثل یک پریود شدید،  بعضی‌ وقت‌ها هم درد شکم دارم. اما خیلی‌ شدید نیست و قابل تحمل. امروز صبح (سه شنبه)،  هم چیزهای مثل جیگر به اندازه یک سکه ۱ دلاری ازم  دفع شد. فکر کنم لخته خون بود. ولی‌ امروز عصر  احساس می‌کنم خونریزیم کمتر شده. خیلی‌ احساس ضعف دارم و سرم هم درد میکنه.همش  دلم می‌خواد چشمامو ببندم. مامانم همش بهم زنگ میزانه میگه من پیشت نیستم به خودت برس. خسته شدم. ولی‌ باید خودمو جمع کنم. چاره‌ای ندارم جز اینکه زودتر خوب بشم، و باید خودم با خودم خیلی‌ همکاری کنم.  همین طوری هم کلی‌ کارم عقب افتاده.‌ای کاش زندگی‌ هم مثل یک بازی بچه‌گانه بود و هر وقت ازش خسته میشدی میذاشتیش کنار. یا حداقل میتونستیم شرایط بازی را خودمون تعیین کنیم. باید کاش‌ها را کنار گذشت و قوی و محکم وایساد و تا آخرش بازی کرد. خوب هم بازی کرد. به سلامتی آدمهای غریبی که تنهایی‌ به جنگ زندگی‌ می‌رن و پیروز میشن.

No comments:

Post a Comment